-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست او را سر موئی سر سودائی ما کار شد سخت، مگر بخت کند یاری ما
2 تا به آهوی ختن، نسبت چشمت دادند شهره گردید به هر شهر، خطا کاری ما
3 گر بدادیم بهای دهنت نقد روان سود بردیم که شد هیچ خریداری ما
4 همه شب تا به سحر، از غم رویت شادیم به امیدی که بیائی تو به غمخواری ما
5 چند آزار دل ما دهی، ای راحت جان راحت جان مگرت هست، دل آزاری ما؟
6 تو که چون سرو، ز آسیب خزان آزادی چه غمی باشدت از حال گرفتاری ما؟
7 چشم فتّان تو را دوش، بدیدم در خواب ای بسا فتنه که برخاست ز بیداری ما