1 از عمر نمانده ست بر من مگر آمُرغ در کیسه نمانده ست بر من مگر آخال
2 تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال
3 ای گمشده و خیره و سرگشته کسایی گواژه زده بر تو امن ریمن و محتال
1 دلی را کز هوا جستن چو مرغ اندر هوا یابی به حاصل مرغ وار او را بر آتش گَردنا یابی
1 ما را بدان لب تو نیاز است در جهان طعنه مزن که با دو لب من چرا چَخی
1 به وقت دولت سامانیان و بلعمیان چنین نبود جهان با نهاد و سامان بود