- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 راحت نصیب ایجاد زنگ و حبش نباشد در مردمک سیاهی نور است غش نباشد
2 یاران به شرم کوشید کان رمز آشنایی بیپرده نیست ممکن بیگانهوش نباشد
3 تا از نفس غباریست باید زبان کشیدن در وادی محبت جز العطش نباشد
4 بر خوان عشق نتوان شد محرم حلاوت تا انگبین شمعت انگشت چش نباشد
5 بر تختهٔ من و ما خال زیاد وهمیم بازبچه عدم را این پنج و شش نباشد
6 خواهی به دیر کن ساز خواهی به کعبه پرداز هنگامهٔ نفسها بیکشمکش نباشد
7 از شیشهٔ تعین ایمن نمیتوان زیست در طبع ما گدازیست هر چند غش نباشد
8 از ضعف بییها بر خاک سجده بردیم بید آبرو نریزد گر مرتعش نباشد
9 حیف است دست منعم در آستین شود خشک این نان نمک ندارد تا پنجهکش نباشد
10 زاهد ز عیش رندان پر غافل است بیدل فردوس در همینجاست گر ریش و فش نباشد