حباب نیست ز خون گرد دیده از فضولی بغدادی غزل 356

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

حباب نیست ز خون گرد دیده تر من

1 حباب نیست ز خون گرد دیده تر من هوای غیر تو بیرون شده است از سر من

2 بسوخت آتش حیرت مرا نمی دانم چه کرده ام ز چه رنجیده است دلبر من

3 بپای بوس توام ره بهیچ صورت نیست مگر کشند بخاک ره تو پیکر من

4 کسی برابری من کجا تواند کرد کنون که نیست کسی جز تو در برابر من

5 شدم هلاک ز درد و غم تو رحمی کن بجان غمزده و چشم درد پرور من

6 بدور خط تو مشکل توانم آسودن چنین که هر سر مو گشته خار بستر من

7 رقیب چند کنی منع او ز آزارم مگو که قطع شود روزی مقرر من

8 حریف بزم غمم خون دل بس است میم شراب وصل فضولی کجاست در خور من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر