1 ضرورتست به توبیخ با کسی گفتن که پند مصلحت آموز کاربندش نیست
2 اگر به لطف به سر میرود به قهر مگوی که هر چه سر نکشد حاجت کمندش نیست
1 من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم
2 هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم
1 هرگز این صورت کند صورتگری یا چنین شاهد بود در کشوری
2 سرورفتاری صنوبرقامتی ماه رخساری ملایک منظری
1 ای مایهٔ درمان نفسی ننشینی تا صورت حال دردمندان بینی
2 گر من به تو فرهاد صفت شیفتهام عیبم مکن ای جان که تو بس شیرینی
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت