1 آن جان من و روان مردم خون کرد روان ز جان مردم
2 چشم سیهش ز عین مستی شد فتنه خاندان مردم
3 ذکر لب لعل شکرینش شیرین شده بر زبان مردم
4 پیوسته خیال خال خطش در دیده خون فشان مردم
5 ای شاهدی ار تو چشم داری در دیده بجو نشان مردم
1 هر لحظه سیل دیده به خون میکشد مرا سودای گیسویت به جنون میکشد مرا
2 گر به وعدههای دل خلافت کشد رواست سوی سراب سوز درون میکشد مرا
1 مده هر دم سر آن زلف را تاب مزن دلهای مردم را به قلاب
2 ز سیل چشم گریانم عجب نیست زنم بر آتش دل دم بدم آب
1 خونم از مستی طریق عقل را گم میکنم میکشم خون صراحی روی در خم میکنم
2 با سگان کوی تو من بعد خواهم یار شد عقل بیآرام پیش خود به مردم میکنم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به