1 آن جان من و روان مردم خون کرد روان ز جان مردم
2 چشم سیهش ز عین مستی شد فتنه خاندان مردم
3 ذکر لب لعل شکرینش شیرین شده بر زبان مردم
4 پیوسته خیال خال خطش در دیده خون فشان مردم
5 ای شاهدی ار تو چشم داری در دیده بجو نشان مردم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 مرا گر در نظر گلزار باشد دلم بر روی آن گل زار باشد
2 من و انکار می در موسم گل درین کارم بسی انکار باشد
1 هر لحظه بر دلم ز تو گر صد بلا رسد از هر بلا به درد دلم صد دوا رسد
2 هر صبح مژده میرسدم با صبا ز یار خوش وقت آن سحر که خودش با صبا رسد
1 ز روی لطف بکن بوسهای حوالۀ ما همین بس است ز وجه حسن نوالۀ ما
2 [ز تیر غمزه خدنگی بکن حوالۀ ما همین بس است ز خوان کرم نوالۀ ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به