1 آن مشک سیه که با سمن پیوسته ست از دیدن او دل جهانی خسته ست
2 یا رب زنخست هم بر آنسان رسته ست یا او به تکلف فراوان بسته ست
1 دی ز لشکر گه آمد آن دلبر صد ره سبز باز کرد از بر
2 راست گفتی بر آمد اندر باغ سوسنی از میان سیسنبر
1 ماه فروردین جهانرا از در دیدار کرد ابر فروردین زمین را پر بت فرخارکرد
2 باد گویی نافه های تبتستان بردرید باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد
1 شبی گذاشته ام دوش خوش به روی نگار خوشا شبا که مرا دوش بود با رخ یار
2 شبی که اول آن شب شراب بود و سرود میانه مستی و آخر امید بوس و کنار