صبح است و دارد آن‌گل در از بیدل دهلوی غزل 1753

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

صبح است و دارد آن‌گل در سر هوای نرگس

1 صبح است و دارد آن‌گل در سر هوای نرگس از چشم ما بریزید آبی به پای نرگس

2 ابر و بهار اقبال امروز سایهٔ کیست گل‌کرد تاج برسر بال همای نرگس

3 آب وگل تعین این دلکشی ندارد رنگ شکستهٔ‌ کیست طرف بنای نرگس

4 هم چشم نوبهارم خوابم چه احتمال است دارد غنودن اما تا غنچه‌های نرگس

5 بی‌انتظار نتوان از وصل‌کام دل برد گل می‌رسد درین باغ یکسر قفای نرگس

6 حیرت برون این باغ راهی نمی‌گشاید هرچند رسته باشد چشم از عصای نرگس

7 ما را به‌این دو دم عیش با چتر گل چه‌کار است همسایهٔ خزانیم زبر لوای نرگس

8 اقبال اوج گردون گر می‌گشود کاری میل زمین نمی‌کرد دست دعای نرگس

9 تقلید چند باید در جلوه‌گاه تحقیق پامال نور شمع است رنگ لقای نرگس

10 مضمون پیش پا نیز آسان نمی‌توان خواند صد صفر و یک الف بود عبرت‌فزای نرگس

11 چندانکه وارسیدیم رنگ خزان جنون داشت ای‌کاش داغ می‌رست زین باغ جای نرگس

12 بیدل ز چشم مردم دور است حق‌شناسی کوری‌ است خرمن اینجا چون‌ دستهای نرگس

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر