1 صبح است و فیض گریه مستانه می رود خون هوا زکیسه پیمانه می رود
2 یاران هزار داد شکایت کجا برم ز این کهنه آشنا که چو بیگانه می رود
3 گل گل شکفته نام خدا دور چشم بد می آید از چمن به پریخانه می رود
4 خواب عدم خیال و فریب عدم محال کی از دلم غم تو به افسانه می رود
5 در نشئه هلاک نگویی اسیر مرد مخمور گشته است و به میخانه می رود
دیدگاهها **