-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منم ز یار نگارین خود جدا مانده بدست هجر گرفتار و بینوا مانده
2 نخست گوهر با قیمت و بها بودی بخاک تیره فرو رفته بیبها مانده
3 فتاده دور ز خاصان بارگاه ازل اسیر خاک ابد گشته در بلا مانده
4 مقرب در درگاه کبریا بوده بدست کبر گرفتار و در ریا بوده
5 به چار میخ طبیعت بدوخته محکم به حبس شش جهت کون مبتلا مانده
6 هرآنکه دید مرا گفت در چنین حالت ببین ببین ز کجا آمده و کجا مانده
7 شب است و راه بیابان و من ز قافله دور غریب عاشق و مسکین ضعیف وامانده
8 کجاست پرتو حسنت که رهنما گردد که هست جان من از راه و راهنما مانده
9 شده ز دوری خورشید مغربی حقیر بسان ذرّه سرگشته در هوا مانده