1 منم که خون جگر، لالهزار باغ من است جراحتی که ز مرهم فزوده داغ من است
2 به دست عشق چنان کردهام پی خود گم که گم شود پی آن کس که در سراغ من است
1 داده عشقم باده نابی که میسوزد مرا خوردهام از جام خضر آبی که میسوزد مرا
2 شب فغانم رفته بود از یاد مطرب صبحدم زد به تار چنگ مضرابی که میسوزد مرا
1 در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
2 بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت این دام روان حاجت صیاد ندارد