1 منم آن مفلسی که کیسهٔ من ندهد شادیی به طراران
2 سیم در دست من نگیرد جای چون خرد در دماغ می خواران
3 مستی از صحبتم بپرهیزد همچو خواب از دو چشم بیماران
4 من چنین آزمند نومیدم از تو ای قبلهٔ نکوکاران
5 کافتاب امید را به فلکی خشکسال نیاز را به باران
1 تا گل لعل روی بنمودست بلبل از خرمی نیاسودست
2 دیرگاهست تا چو من بلبل عاشق بوستان و گل بودست
1 نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا نیست بیگفتار تو در دل توانایی مرا
2 در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا