- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن
2 قدمی بهستی خود زدنست، قصه کوته بخیال کعبه تا کی ره خود دراز کردن
3 چو تو صبح و شام خوانی بحریم وصل ما را چه ضرورتست ازین در سفر حجاز کردن
4 تو گلی و من زبویت چو نسیم صبحگاهی بچه رو توانم ای گل ز تو احتراز کردن
5 قدمی به دیده ام نه که بود نشان دولت بسر نیازمندان گذری بناز کردن
6 چه عنایتست یا رب ز پی هزار غمزه گرهی ز طاق ابرو بکرشمه باز کردن
7 چو زر از خیال لعلت منم و دلی پر آتش نفسی بزرد رویی زدن و گداز کردن
8 بنعیم هر دو عالم نکند بدل فغانی نظری بنازنینی ز سر نیاز کردن