بستهٔ زلف اوست دل، ای از خاقانی شروانی غزل 301

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

بستهٔ زلف اوست دل، ای دل از آن کیست او

1 بستهٔ زلف اوست دل، ای دل از آن کیست او خستهٔ چشم اوست جان، مرهم جان کیست او

2 شهری دل در آستین، بر درش آستان نشین اینت مسیح راستین درد نشان کیست او

3 شیفتگان یکان یکان مست لبش زمان زمان او رود از نهان نهان گنج روان کیست او

4 کشت مرا دلش به کین هست لبش گوا بر این خامشی گواه بین غنچه دهان کیست او

5 خلق چنان برند ظن کوست به جمله زان من من شده مست این سخن تا خود از آن کیست او

6 سینهٔ خاقانی و غم، تا نزند ز وصل دم دعوی عشق و وصل هم، تا ز سگان کیست او

عکس نوشته
کامنت
comment