-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کشش اوست که ما را بسر کار برد بلبل از نکهت گل راه بگلزار برد
2 بر در میکده مستی بترنم می گفت باده آبیست که از آینه زنگار برد
3 سود این داد و ستد چیست که در خلوت قرب فرصت حرف دهد قوت گفتار برد
4 استخوانم نشود پیش خدنگ تو سفید گر نه زخمم گرو خنده ز سوفار برد
5 یک چمن آب خورد از عرق خجلت گل نکهت زلف تو گر باد بگلزار برد
6 مژه را داد ز کف چشم تو در آخر حسن ترک مفلس چو شود تیغ بازار برد
7 شور بختیم و شهید لب او کاش کسی استخوانهای مرا سوی نمکزار برد
8 تاب بیداد کلیم اینهمه چون می آرد گر نه دل میدهدش آنکه دل از کار برد