1 امشب از پرتو روی تو گلستان اینجاست آرزو با سمنت دست و گریبان اینجاست
2 هرکه پابسته آن زلف چو زنجیرم دید گفت سرحلقه زنار پرستان اینجاست
3 دل طلبکار لبش بود که ناگه خالش خضر ره شد که لب چشمه حیوان اینجاست
1 عشق ساغر داده شوق تشنه دیدار مرا خواب آسایش نبیند چشم بیدار مرا
2 هر نفس از ساغر اشکم بهاری تر دماغ خوی او برخود شگون دانسته آزار مرا
1 رام طاعتیم و کشاکش کمند ما صید دلیم و گردن تسلیم بند ما
2 شکر فروش خنده او زهر چشم او تلخی فزای گریه ما زهرخند ما
1 جنون نمی کند از خویشتن جدا ما را چه احتیاج به یاران آشنا ما را
2 اگر چه ساده خیالیم ساده لوح نه ایم کدام وعده چه دل دیده ای کجا ما را