1 بس دل که ز تو خون شده در برمانده ست بس دست که از هجر تو در سر مانده ست
2 وی بس سخنان نغز چون گوهر و زر کز گوش تو همچو حلقه بر در مانده ست
1 حلقه زلف یار ، دام بلاست دل درو بسته ایم عین خطاست
2 کار دل بهتر است کو شب و روز در تماشا گه نسیم صباست
1 چو سنبل تو سر از برگ یاسمین بر زد غمت به ریختن خونم آستین بر زد
2 رخ تو از عرق و نازکی بدان ماند که ابر قطره باران به یاسمین بر زد
1 ای نوشته دولتت منشور ملک جاودان هچو عم سلطانی و همچون پدر سلطان نشان
2 موسم نوروز و ملک خرم و شاه جوان فرصتی باشد جهان را زین نکوتر در جهان ؟