- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلست
2 یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست
3 آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست
4 پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی باز میگویم که هر دعوی که کردم باطلست
5 زهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتلست چون ز دست دوست میگیری شفای عاجلست
6 من قدم بیرون نمییارم نهاد از کوی دوست دوستان معذور داریدم که پایم در گلست
7 باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلست
8 آن که میگوید نظر در صورت خوبان خطاست او همین صورت همیبیند ز معنی غافلست
9 ساربان آهسته ران کآرام جان در محملست چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلست
10 گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست همچنانش در میان جان شیرین منزلست
11 سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست