کبیره‌ایست که خود را گمان از فیض کاشانی غزل 583

فیض کاشانی

فیض کاشانی

فیض کاشانی

کبیره‌ایست که خود را گمان کنم هستم

1 کبیره‌ایست که خود را گمان کنم هستم گناه دیگر آن کز می خودی مستم

2 گناه خویش خودم دوزخ خودم هم خود اگر ز خویش برستم ز هول پل رستم

3 بروی من ز سوی حق گشود چندین در ز سوی خویش دری چون بر وی خود بستم

4 ز خود اگر فکنم خویش را رسم بخدا بوصل او نرسم تا بخویش یا بستم

5 بود بد دو جهان جمله در من و از من ز هر بدی برهم گر ز خویشتن رستم

6 مگیر تو بر من مسکین اگر بدی کردم که تو کریمی و من از خرد تهی دستم

7 اگرچه مستم با هوشیار همراهم که گر ز پای درآیم بگیرد او دستم

8 شکار معرفت خویش را فکندم دام برون نیامد ازین بحر جز تهی دستم

9 بپای مردی عشق ار شکست خویش دهم چو فیض در صف مردان حق ز بر دستم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر