- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش است درد که باشد امید درمانش دراز نیست بیابان که هست پایانش
2 نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست که جان سپر نکنی پیش تیربارانش
3 عدیم را که تمنای بوستان باشد ضرورت است تحمل ز بوستانبانش
4 وصال جان جهان یافتن حرامش باد که التفات بود بر جهان و بر جانش
5 ز کعبه روی نشاید به ناامیدی تافت کمینه آن که بمیریم در بیابانش
6 اگر چه ناقص و نادانم این قدر دانم که آبگینه من نیست مرد سندانش
7 ولیک با همه عیب احتمال یار عزیز کنند چون نکنند احتمال هجرانش
8 گر آید از تو به رویم هزار تیر جفا جفاست گر مژه بر هم زنم ز پیکانش
9 حریف را که غم جان خویشتن باشد هنوز لاف دروغ است عشق جانانش
10 حکیم را که دل از دست رفت و پای از جای سر صلاح توقع مدار و سامانش
11 گلی چو روی تو گر ممکن است در آفاق نه ممکن است چو سعدی هزاردستانش