1 خوش آن که دمی با تو کنم سیر چمن من پر کنم از اشک و تو از گل دامن
2 ما را نبود رقیب در پیرامن من باشم و تو باشی و تو باشی و من
1 نهان میسوخت چون شمع آتش دل رشتهٔ جان را زبان حالم آخر کرد روشن سوز پنهان را
2 ز رشک آن که دامن روی بر پای تو میمالد به دامن میرسانم متصل چاک گریبان را
1 جانم در آن آرزوی وصال محمد است چشمم در انتظار جمال محمد است
2 قدم خمیده چون فلک از جور دور نیست از شوق روی ماه مثال محمد است
1 ای دل کدام قوم بملکی در آمده کان قوم را همیشه نتیجه سر آمده
2 گه مرده گاه زنده شده هر یکی ازان هر دم چو اهل سحر برنگی بر آمده