1 خوش آن که شود بساط مهجوری طی در بزم وصال میکشم پی در پی
2 میجویمت آنچنان که مهجور وصال مشتاق توام چنان که مخمور به می
1 نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را تغییر طالع چون کنم این اختر بد روز را
2 کی باشد از تو طالعم کاین بخت اختر سوخته گرداند از تأثیر خود ، سد اختر فیروز را
1 بسیار گرم پیش منه در هلاک ما اندیشه کن ز حال دل دردناک ما
2 زهر ندامتیست که بردیم زیر خاک این سبزهای که سر زده از روی خاک ما
1 خوار میکن ، زار میکش، منتت بر جان ماست خواری ظاهر گواه عزت پنهان ماست
2 چشم ظاهر بین بر آزار است وای ار بنگرد این گلستانها که پنهان زیر خارستان ماست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به