خوش آن دمید که در دام از بابافغانی شیرازی غزل 79

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

خوش آن دمید که در دام روزگار نسوخت

1 خوش آن دمید که در دام روزگار نسوخت نیامد از عدم اینجا و زار زار نسوخت

2 کدام تنگدل از باده گرم گشت شبی که چند روز دگر از غم خمار نسوخت

3 که دل به وعده ی شیرین لبی مقید ساخت که تا به روز قیامت در انتظار نسوخت

4 چراغ عیش نیفروخت در سراچه ی دل کسی که پیش تو خود را هزار بار نسوخت

5 شرار دل نه مرا ذره ذره سوزد و بس درون کیست که صد بار ازین شرار نسوخت

6 درین محیط ندیدم دری که در طلبش هزار طالب سرگشته در کنار نسوخت

7 هزار نخل جوان زیر خاک رفت و هنوز جهان برای یکی بر سر مزار نسوخت

8 نه دوست بود که غمگین نگشت در غم دوست نه یار بود که جانش برای یار نسوخت

9 مخور شراب فغانیو اشک گرم مریز خمش که بهر دماغت فگار نسوخت

عکس نوشته
کامنت
comment