تا لبش در نظرم می‌گذرد از بیدل دهلوی غزل 1078

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

تا لبش در نظرم می‌گذرد

1 تا لبش در نظرم می‌گذرد آب‌گشتن ز سرم می‌گذرد

2 فصل گل منفعلم باید ساخت ابر بی‌ چشم ترم می‌گذرد

3 زین گذرگه به کجا دل بندم هرچه را می‌نگرم می‌گذرد

4 در بغل نامهٔ عتقا دارم خبرم بیخبرم می‌گذرد

5 حلقه شد قامت و محرم نشدم عمر بیرون درم می‌گذرد

6 جادهٔ پی‌سپر تسلیمم هر چه آید به سرم می‌گذرد

7 ششجهت غلغل صور است اما همه در گوش کرم می‌گذرد

8 مژه‌ای باز نکردم هیهات پر زدن زیر پرم می‌گذرد

9 موج این‌بحر نفس راست نکرد به وطن در سفرم می‌گذرد

10 هر طرف سایه‌صفت می‌گذرم یک شب بی‌سحرم می‌گذرد

11 کاش با یأس توان ساخت چو بید بی‌بری هم ز برم می‌گذرد

12 دل ندانم به کجا می‌سوزد دود شمعی ز سرم می‌گذرد

13 خاکم امروز غبارانگیز است پستی از بام و درم می‌گذرد

14 کاروان الم و عیش کجاست من ز خود می‌گذرم می‌گذرد

15 چند چون شمع ‌نگریم‌ بیدل انجمن از نظرم می‌گذرد

عکس نوشته
کامنت
comment