- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از بس گرفته خو بخیالت دل صبور از غیبت تو نیز برد لذت حضور
2 بنمای روی خویش به بیگانه وقت مرگ حیف است کآرزوی تو را او برد به گور
3 نه تو مرا شناسی و نه من تو را زبس من بر رخت زشرم ندیدم تو از غرور
4 یا رب همیشه روی بد غیر دورباد از چشم یار و چشم بد از روی یار دور
5 نور رخ تو بود ز نخل قدت عیان نوری که دیده، دیده ی موسی زنخل طور
6 هر گه بصد امید نشستم به راه تو سیل سرشک من شودت مانع عبور
7 مرگ رقیب و غصه او هر دو شد (سحاب) هم مایه ی ملالت و هم باعث سرور