- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی جهان تنگ آسودن دل پر میکند خالی
2 نقوش وهم و ظن در هر تأمل میشود باطل خط پارینه باید خواندن از تقویم امسالی
3 نفس سحر چه مضمون بر دماغ هوش میخواند که عمری شد ز هوشم میبرد این مصرع خالی
4 در آن وادی که مخمور نگاه او قدم ساید دماغ آبله بالد قدح در دست پامالی
5 به هر واماندگی سعی ضعیفان در نمیماند فسردن میشود پرواز رنگ از بی پر و بالی
6 نمیدانم ز شرم فوت فرصت کی برون آیم عرق عمریست بر پیشانیام بستهست غسالی
7 به بازار هوس شغل چه سودا داشتم یارب زیان و سود رفت و مانده برجا ننگ دلالی
8 جهان بیاعتبار افتاد از لاف دنی طبعان نیستان پشم میبافد ز شیر و گربهٔ قالی
9 شکوه عالم موهوم را با ما چه سنجد کس هجوم ذره گر قنطار چیند نیست مثقالی
10 به این تسلیم بار نیک و بد تا کی کشم بیدل سیهگردید همچون شانه دوش من ز حمالی