-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسکه می پیچد صدای ناله دل در برم استخوان سینه موسیقار شد در پیکرم
2 طالع بدبین، کز آب و آتشم بیقدرتر گرچه آتش می توان گشتن زآب گوهرم
3 حکم سودا بر سرم جاری تر است از سیل اشک گر بفرقم خاک بیزد ور زند گل بر سرم
4 خاک اصل طینتم گوئی ز گرد لشکر است از رفیقان جمله در راه طلب واپس ترم
5 بسته ام چشم امید از مهربانیهای خلق دل نهاد زخم بی مرهم بسان مجمرم
6 فطرت پستم ندارد بال پرواز بلند منکه مور ناتوان باشم چه باشد شهپرم
7 خاطر آزرده ای دارم که در سیر بهشت از گریبان چون جرس بیرون نمی آید سرم
8 برگ من بی برگی است و بار بار خاطرست باد یارب روزی برق بلا برگ و برم
9 می کنم گاهی اگر سامان بزم می کلیم سنگ پر بیرون کند از اشتیاق ساغرم