-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد سینه از مشق الف مانند لوح شانه شد
2 تا خراب او نگردیدم بمن ننمود روی خانه از خورشید گرمی دید چون ویرانه شد
3 عیش در جانم غریبست ارچه ماند سالها غم اگر یکروز در دل ماند صاحبخانه شد
4 بسکه بهر صید دل ها تخم شید افشانده اند در کف ارباب تقوی سبحه ها بیدانه شد
5 بود از دلهای ما آوازه زلفت بلند از نوا افتاد چون زنجیر نی دیوانه شد
6 سرکشان گر آتشند آخر ملایم می شوند شمع آخر آب گشت و مرهم پروانه شد
7 کلبه تاریک من بیشم سواد اعظم است فارغ از کاشان کلیم از گوشه کاشانه شد