-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عید کنون عید شد که روی تو دیدم کار کنون راست شد که در تو رسیدم
2 با چه برابر کنم چنین دو سعادت من که مه عید را بروی تو دیدم
3 جان و جوانی بباد دادم از یراک بوی سر زلف تو زیاد شنیدم
4 در هوس آن که بر خط تو نهم سر سوی تو همچون قلم بفرق دویدم
5 راه چو زلفت دراز بود و چو شانه پای شدم جمله و بسر ببریدم
6 شرح یکی از هزار هم نتوان داد آنچه من از دست فرقت تو کشیدم
7 در طلب آفتاب روی تو چون صبح دم نزدم من که پیرهن ندریدم
8 دولت وصل تو یار من شد و آخر جان خود از دست هجر باز خریدم