- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گاه دی است و نوبت فصل بهار من بنشسته است یار چو گل در کنار من
2 بر گنج خسروی ندهم کنج خانقاه امروز دور دور من و یار یار من
3 جان یافتم ز دولت دل در حضور یار فرخنده است روز چنین روزگار من
4 جبریل را ز بال فکند و هنوز نیست در اوج خویش باز حقیقت شکار من
5 روی دلم بسمت دیاری بود که اوست ابروی دوست قبله شرع دیار من
6 نقش و نگار را بزدودم ز لوح دل تا گشت جای جلوه نقش نگار من
7 از جسم و جان امید بریدم هزار بار تا دید روی او دل امیدوار من
8 دیدم که عشق اوست خداوند کائنات روزی که شد بکوی حقیقت گذار من
9 بردم بپای عشق بسر سجده نیاز یک قبله گشت و یکدل و یکروی کار من
10 دادم زمام مملکت دل بدست دوست باقی نماند در کف من اختیار من
11 صبحست و یار ساقی و من در خمار دوش یارب پذیر عذر لب میگسار من
12 جز صاف غم که صیقل آئینه صفاست کو آب رحمتی که نشاند غبار من