- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روز آن را که سیه گشت ز چشم سیهت روشنی نیست جز از پرتو روی چو مهت
2 ز یکی جان بستاند به یکی جان بخشد جان من این چه اثرهاست که دارد نگهت؟
3 عجبی نیست اگر صید حرم را ز حرم به سوی دامگه آرد هوس دامگهت
4 ز تو داد دل ما را بستاند روزی آنکه کرده است به ملک دل ما پادشهت
5 کوش تا شهر دل آباد کنی ای شه حسن پیشتر ز آنکه نهد رو به هزیمت سپهت
6 نه به رحم است که بر باد ندادی خاکم ز آن ندادی که مبادا بنشیند به رهت
7 گشت مرحوم ز سنگ ستمت چون زنخست ریخت بال و پرم از حسرت طرف کلهت
8 دور از او زیستی و هر چه به پاداش (سحاب) هجر او با تو کند نیست فزون از گنهت