- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از زلف و رخت روز و شبم تیره و تار است زان هر دو عیان حادثه ی لیل و نهار است
2 تا روز شمار ار بشمارم عجبی نیست غم های شب هجر که بیرون ز شمار است
3 بر عارض گلگون مگرش دیده ی لاله آن خال سیه دید که داغش به عذار است
4 اهل هوس آزرده شدند از غمت آری نا صافی صهبا سبب رنج خمار است
5 در وصل تو کمتر بود آرام دل آری بی طاقتی مرغ چمن فصل بهار است
6 یک بلبل شیداست همین شیفته ی گل شیدای گل روی تو هر گوشه هزار است
7 تا بخت نصیب که کند زخم خدنگش ترکی که کنونش بدل آهنگ شکار است؟
8 رفتم ز پی تجربه ز آنکو دو سه گامی دیدم که قرار دل من در چه قرار است
9 بگذشت جدا ز آن سر کو کار من از کار تا در سر کوی تو دل من به چه کار است
10 بگذشت جدا ز آن سر کو کار من از کار تا در سر کوی تو دل من به چه کار است؟
11 غیر از در میخانه که ماوای (سحاب) است از حادثه ی چرخ کجا جای قرار است