از زلف و رخت روز و شبم تیره از سحاب اصفهانی غزل 47

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

از زلف و رخت روز و شبم تیره و تار است

1 از زلف و رخت روز و شبم تیره و تار است زان هر دو عیان حادثه ی لیل و نهار است

2 تا روز شمار ار بشمارم عجبی نیست غم های شب هجر که بیرون ز شمار است

3 بر عارض گلگون مگرش دیده ی لاله آن خال سیه دید که داغش به عذار است

4 اهل هوس آزرده شدند از غمت آری نا صافی صهبا سبب رنج خمار است

5 در وصل تو کمتر بود آرام دل آری بی طاقتی مرغ چمن فصل بهار است

6 یک بلبل شیداست همین شیفته ی گل شیدای گل روی تو هر گوشه هزار است

7 تا بخت نصیب که کند زخم خدنگش ترکی که کنونش بدل آهنگ شکار است؟

8 رفتم ز پی تجربه ز آنکو دو سه گامی دیدم که قرار دل من در چه قرار است

9 بگذشت جدا ز آن سر کو کار من از کار تا در سر کوی تو دل من به چه کار است

10 بگذشت جدا ز آن سر کو کار من از کار تا در سر کوی تو دل من به چه کار است؟

11 غیر از در میخانه که ماوای (سحاب) است از حادثه ی چرخ کجا جای قرار است

عکس نوشته
کامنت
comment