- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چارچیز است آنکه بعد از رفتنش از محالاتست باز آوردنش
2 چون حدیثی رفت ناگه بر زبان یا که تیری جست بیرون از کمان
3 باز چون آری حدیث گفته را کس نگرداند قضای رفته را
4 باز کی گردد چو تیر انداختی همچنین عمری که ضایع ساختی
5 هر که بی اندیشه گفتارش بود پس ندامتهای بسیارش بود
6 تا نگفتی میتوانی گفتنش چون بگفتی کی توان بنهفتنش
7 عمر را میدان غنیمت هر نفس چون رود دیگر نباید باز پس
8 هیچ کس از خود قضا را رد نکرد هر که راضی از قضا شد بد نکرد
9 هر که میخواهد که باشد در امان مهر میباید نهادن بر دهان
10 میسزد گر عمر را داری عزیز چون رود پیشش نخواهی دید نیز