شکسته شد دل و شادست از بابافغانی شیرازی غزل 10

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

شکسته شد دل و شادست جان خستهٔ ما

1 شکسته شد دل و شادست جان خستهٔ ما که یار نیست جدا از دل شکستهٔ ما

2 چو روز حشر برآریم سر ز خواب اجل به روی دوست شود باز چشم بستهٔ ما

3 نشست آتش دل چهره برفروز ای شمع بود که شعله کشد آتش نشستهٔ ما

4 رمید خواب خوش از چشم ما کجاست خیال که آرمیده شود چشم خواب جستهٔ ما

5 گذشت کوکبهٔ صبح وصل و منتظریم که باز جلوه کند طالع خجستهٔ ما

6 هزار دستهٔ گل بسته شد به خون جگر نظر نکرد به گل‌های دسته دستهٔ ما

7 ز خاک و خون فغانی هزار لاله دمید همین بود ز رخت باغ تازه رستهٔ ما

عکس نوشته
کامنت
comment