- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دویم سال از شاهیش چون رسید سکندر سپه سوی ایران کشید
2 سپاهی زیونانیان صد هزار گزین کرد جنگ آور و نامدار
3 زدریا سوی آسیا برگذشت به ماننده ی ابر نیسان به دشت
4 همان قبر آشیل را داد بوس برید آن گره بند غوردونیوس
5 به ملک فریژی وایعونیه همان در هلسپون و در لیدیه
6 همه حکم داران زیونان بدند که ستراپ دارای ایران بدند
7 همه لشکر و رزم سازان کین زیونانیان بد در آن سرزمین
8 چو ممنون که بودی سپهدار جنگ سپهدار ارسیت با نام و ننگ
9 زکار سکندر چو آگه شدند هواه خواه آن نامور شه شدند
10 که جانشان از ایرانیان بد به تنگ نه پای گریز و نه پروای جنگ
11 برین بر نهادند رائی درست که با او نباید همی جنگ جست
12 بجز مهرداد اندر آن گیرودار که داماد دارا بد آن نامدار
13 بیاراست لشکر زبهر نبرد زیونانیان هم سپه گرد کرد
14 لب رود گرنیک بد جای جنگ سپاه از دو سو اندر آمد به تنگ
15 سکندر ستوهیده شد زآن نبرد همی خواست سرش اندر آید بکرد
16 ولی نامداری زیونانیان رهانید جان ورا زآن میان
17 سخن ها به یونانیان باز کرد هم از فر اسکندر آغاز کرد
18 همی گفت یونان آباد بوم تبه شد بدست زرکسیس شوم
19 کنون این جهان جوی پوید همی که این کین دیرین بجوید همی
20 شما خود به دشمن چرایید یار؟ ابا دوست جسته ره کارزار!!
21 بدین سان هواه خود کردشان به زنهار اسکندر آوردشان
22 دو بهره بکاهید از ایران سپاه همه کار ایرانیان شد تباه
23 به جنگ اندرون کشته شد مهرداد که داماد شه بود و والانژاد
24 دگر نامداران ایران زمین چو پرناز و اسپهرداد و پتین
25 چو اربو یل و مهربود سوار در آوردگه کشته گشتند خوار
26 سکندر چو در جنگ پیروز گشت به مردم شب و روز نوروز گشت
27 به کشور زهرگونه خوبی نمود زهرسو در باغ و سبزی گشود
28 به درویش بخشید بسیار چیز زدارنده هم باژ برداشت نیز
29 بپاشید بر هر کسی خواسته زمین چون بهشتی شد آراسته
30 همه پیشه ی خویشتن داد کرد دل و جان مردم زخود شاد کرد
31 همه آسیا را بخود رام ساخت پس آنگاه سوی فلسطین بتاخت