روزگاریست که از سنایی غزنوی قصیده-قطعه 148

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

روزگاریست که کان گهرند

1 روزگاریست که کان گهرند اندرین وقت همه بی‌سنگان

2 بی‌بنان گشته همه بیداران بیسران مانده همه سرهنگان

3 همه خردان بزرگ‌اندیشان همه پستان دراز آهنگان

4 همه بیدستان در وقت دهش باز گاه ستدن با چنگان

5 از چنین مردم نیکو سیرت گوی بردند همه با رنگان

6 آنکه یک ماجره دارد در شیر بیم از آن نیست به خانه لنگان

7 کودکان با خر و با اسب شدند ما پیاده همه لنگان لنگان

8 فاخره دارد شیرینی و بس تیز بر سبلت سبز آرنگان

9 هر کرا نیست سر موزه فراخ چون من و تو بود از دلتنگان

10 هر که با شرم و حفاظست کنون هست در خدمتشان چون گنگان

11 از سر همت و پاک اصلی خویش ننگ می‌دارم از این بی‌ننگان

12 در خشو گادن اگر اقبالست در ره و مذهب با فرهنگان

13 کار بس یوسف در گر دارد تیز در ریش سحاق سنگان

عکس نوشته
کامنت
comment