گشته‌ست از جلال الدین محمد مولوی غزل 2171

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گشته‌ست طپان جانم ای جان و جهان برگو

1 گشته‌ست طپان جانم ای جان و جهان برگو هین سلسله درجنبان ای ساقی جان برگو

2 سلطان خوشان آمد و آن شاه نشان آمد تا چند کشی گوشم ای گوش کشان برگو

3 سری است سمندر را ز آتش بنمی سوزد جانی است قلندر را نادرتر از آن برگو

4 بنگر حشر مستان از دست بنه دستان با رطل گران پیش آ با ضرب گران برگو

5 زان غمزه چون تیرش و ابروی کمان گیرش اسرار سلحشوری با تیر و کمان برگو

6 برگو هله جان برگو پیش همگان برگو و آن نکته که می‌دانی با او پنهان برگو

7 از جام رحیق او مست است عشیق او پیغام عقیق او ای گوهر کان برگو

8 من بی‌زبر و زیرم در پنجه آن شیرم ز احوال جهان سیرم ز احوال فلان برگو

9 زیر است نوای غم و اندرخور شادی بم یک لحظه چنین برگو یک لحظه چنان برگو

10 خورشید معینت شد اقبال قرینت شد مقصود یقینت شد بی‌شک و گمان برگو

11 چون بگذری ای عارف زین آب و گل ناشف زان سو مثل هاتف بی‌نام و نشان برگو

12 در عالم جان جا کن در غیب تماشا کن رویی به روان‌ها کن زین گرم روان برگو

13 من بیخود و سرمستم اینک سر خم بستم ای شاه زبردستم بی‌کام و دهان برگو

عکس نوشته
کامنت
comment