-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند روزی شد که حیرانم نمیدانم چرا رفت بیرون از بدن جانم نمیدانم چرا
2 در شگفت استم که همچون صبح بیخود دمبهدم چاک میگردد گریبانم نمیدانم چرا
3 گشتهام با آنکه چون ماهی شناور در سرشک در میان آب بریانم نمیدانم چرا
4 بدتر از این آنکه چون شب شد نمیگردد دمی آشنا مژگان به مژگانم نمیدانم چرا
5 وین از آن بدتر که در هر جا نشستم همچو شمع تا سحر گریان و سوزانم نمیدانم چرا
6 نه همآوازی که گویم شرح دل نه همدمی همچو نی هر لحظه نالانم نمیدانم چرا
7 گوسفند او منم قصاب در این انتظار مینماید دیر قربانم نمیدانم چرا