1 این همدم اندرون که دم میدهدت امید رسیدن به حرم میدهدت
2 تو تا دم آخرین دم او میخور کان عشوه نباشد ز کرم میدهدت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای دشمن روزه و نمازم وی عمر و سعادت درازم
2 هر پرده که ساختم دریدی بگذشت از آنک پرده سازم
1 تا عاشق آن یارم بیکارم و بر کارم سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم
2 ماننده مریخی با ماه و فلک خشمم وز چرخ کله زرین در ننگم و در عارم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به