1 نی از گریه است ضعف چشمم نه زدرد این پرده بروی کار هجران آورد
2 هر خانه که صاحبش سفر کرد از آن ناچار در آن غبار بنشیند و گرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 شکفت غنچه ولی موسم خزان منست فروغ عارض گل برق آشیان منست
2 چنان نهفته ام اسرار عشق را، که لبم خبر نیافت که نام که بر زبان منست
1 صبرم حریف دوری طاقت گداز نیست شام غمست این سر زلف دراز نیست
2 گر کوتهست دست امیدم عجب مدار در دعوی گزاف زبانم دراز نیست
1 ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را برنتابد از خرابی خانهام تعمیر را
2 گر چنین شاداب از خون شهیدان میشود آب پیکان سبز خواهد کرد چو تیر را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به