-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شه شبانگه باز آمد شادمان کامشبان حملست و دورند از زنان
2 خازنش عمران هم اندر خدمتش هم به شهر آمد قرین صحبتش
3 گفت ای عمران برین در خسپ تو هین مرو سوی زن و صحبت مجو
4 گفت خسپم هم برین درگاه تو هیچ نندیشم به جز دلخواه تو
5 بود عمران هم ز اسرائیلیان لیک مر فرعون را دل بود و جان
6 کی گمان بردی که او عصیان کند آنک خوف جان فرعون آن کند