1 شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند
2 هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کردهاند
3 ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست قابل تغییر نبود آنچه تعیین کردهاند
4 در سفالین کاسهٔ رندان به خواری منگرید کاین حریفان خدمت جام جهانبین کردهاند
5 نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران عارفان آنجا مشام عقل مشکین کردهاند
6 ساقیا دیوانهای چون من کجا دربر کشد دختر رز را که نقد عقل کابین کردهاند
7 خاکیان بیبهرهاند از جرعهٔ کاس الکرام این تطاول بین که با عشاق مسکین کردهاند
8 شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست این کرامت همره شهباز و شاهین کردهاند
دیدگاهها **