-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش آن خلوت که چون آیی به روی غیر در بندم تو بگشایی میان و من پی خدمت کمر بندم
2 نگاری کز رخش یک لحظه نتوانم نظر بندم نمیدانم چه سان از کوی او رخت سفر بندم
3 چه طرفی زآشیان بستند مرغان تا درین گلشن روم من آشیان تازهای بر یکدگر بندم
4 ز دهقانی که چشم تربیت دارم چه حالست این که نخلم را فکند از پای تا رفتم ثمر بندم
5 دلت از نالهام گر با ترحم آشنا گردد اشارت کن که چون نی بهر نالیدن کمر بندم
6 به نالیدن خوشم ورنه مرا کاری نمیباشد از آن هرشب در کاشانه بر روی اثر بندم
7 طبیب این لازم عشقست کان بیدادگر با من کند هرچند جور افزون بر او دل بیشتر بندم