- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش آنکه ره عیش به اغیار گرفتیم کام دل خویش از لب دلدار گرفتیم
2 زین اشک که اکنون ره ما بست از آن کوی در آن سر کوه راه به اغیار گرفتیم
3 در محفل او مدعی از غیرت ما بار بر بست بصد حسرت و ما بار گرفتیم
4 دردا که سپردیم به زاغ و زغن آخر جائیکه بصد سعی به گلزار گرفتیم
5 از کینه ی بیگانه ره وادی هجران چون چاره ندیدیم به ناچار گرفتیم
6 در سایه ی دیوار تو ما را نگذارد آن را که بر او رخنه ی دیوار گرفتیم
7 بیداد تو بر دل همه ز آنست که روزی داد دل زار از تو دل آزار گرفتیم
8 پا بست که سازیم (سحاب) این دل مفتون؟ انگار کز آن طره ی طرار گرفتیم