1 خوش عشرت است دمبدم از غمگریستن درزندگی چو شمع پی همگریستن
2 آنرا که نیست رنگ خلاصی ز چاه طبع چون دلو لازم است بهعالمگریستن
3 غرق است پایتا بهسر اندرمحیط اشک باید سبقگرفت ز شبنمگریستن
4 بنیاد ما ز اشک چو شبنم رود به باد اجزای ما چو شمع کند کم گریستن
5 تاکی به وضع دهر زدن طعنه همچو شمع باید به روی صبح چو شبنم گریستن
6 بیدل چو اشک نقش قدم زن به روی زر تاکی چو چشم کیسه به درهم گریستن