- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد از فراق توام قامت کشیده خمیده هزار خار ملامت به پای دیده خلیده
2 شب گذشته به یاد رخ تو مردم چشمم هزار قطره خون خورده تا سفیده دمیده
3 هزار بار دلم میزند به گرد سرت پر ندیده است کسی صید پر بریده پریده
4 به شورهزار بود بیشتر چراگه آهو به حیرتم که غزالم چرا ز دیده رمیده
5 ز عکس نیک و بد آیینه را ملال نباشد یکی است در بر روشندلان ندیده و دیده
6 برون خرام که کرّوبیان عالم بالا کشند خاک درت را ز شوق دیده به دیده
7 ز شوق دیدن رویت ز دیده تا سر کویت چه چاره مدّ نگاهم به سر دویده ندیده
8 رساند ریشه به خون رفتهرفته نخل سرشگم از این نهال ثمر تا بهم رسیده رسیده
9 به یاد دوست به سر بر وصال اگر ندهد رو یکی است در بر بلبل گل نچیده و چیده
10 چه باک از دل قصاب کز فشار حوادث هزار مرتبه خون گشته و ز دیده چکیده