دردیست درد عشق که هیچش از سعدی شیرازی غزل 114

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست

1 دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست گر دردمند عشق بنالد غریب نیست

2 دانند عاقلان که مجانین عشق را پروای قول ناصح و پند ادیب نیست

3 هر کو شراب عشق نخورده‌ست و درد درد آنست کز حیات جهانش نصیب نیست

4 در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست

5 صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست

6 گر دوست واقفست که بر من چه می‌رود باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

7 بگریست چشم دشمن من بر حدیث من فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست

8 از خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست

9 سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست

عکس نوشته
کامنت
comment