- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش آن غوغا که من خود را به پهلوی تو میدیدم تو سوی خلق میدیدی و من سوی تو میدیدم
2 نمیدانم مرا میآزمایی یا شدی بدخو که آن حالت نمیبینم که از خوی تو میدیدم
3 اگر در باغ رضوان خویش را بینم چنان نبود که شب در خواب خود را بر سر کوی تو میدیدم
4 فدایت این زبان، جانم به یادت هست پیش از آن که صد دشنام میدادی چو بر روی تو میدیدم
5 عجب نبود اگر با عاشق خود سرگران بودی که صید بسته با هر موی گیسوی تو میدیدم
6 به یادم آمد ای محیی که چون بر خاک افتادی به هرجا سایهای افتاده از بوی تو میدیدم