1 حرفی است محبت که به گفتار نگنجد این راز در آیینه اظهار نگنجد
2 چون ذره سپردیم سراپا به نگاهی در دیده مشتاق تو دیدار نگنجد
1 خط بر سرهر حرف چو تقویم کشندت زان به که خطی بر سر تسلیم کشندت
2 ای خاک نشین رتبه ات از دولت خواری است مگذار که در پله تعظیم کشندت
1 چنان زخوی تو هر کس به هر دیار گریخت که دشت در صدف و بحر در غبار گریخت
2 به دیده دشت غزال رمیده می آید مگر ز وحشت مجنون بیقرار گریخت