- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی تو آری سر برون از جیب ناز و من کنم گردی
2 ز رنگ ناتوانی عذر خواهد سیر این باغم به دستنبویی خجلت ندارم جز گل زردی
3 اگر گردی کند خاک ته پا پشت پا بوسد بر احباب ازین بیشم نمیباشد ره آوردی
4 عقوبت از کمین معصیت غافل نمیباشد شب من تیرهتر شد آخر از تشویش شبگردی
5 جهان یکسر قمار آرزوی پوچ میبازد بجز دست پشیمانی که دارد برد و آوردی
6 مروت سخت دور است از مزاج بیحس ظالم ز زخم کس نمیگردد دچار نیشتر دردی
7 به این سامان که گردون نشئهٔ وارستگی دارد بلند افتاده باشد دامن برچیدهٔ مردی
8 اسیر فقرم اما راحت بیدرد سر دارم به ملک تیره روزی نیست چون من سایه پروردی
9 به ذوق کوثر و الوان نعمت خون مخور بیدل بهشت آن بس که یابی نان گرم و آبک سردی